شرحی بر رویکرد روانپویشی کوتاه مدت

فروید پرچم‌دار روان‌کاوی بدون شک یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌های قرن اخیر می‌باشد که با مطرح کردن ناخودآگاه، عمیق‌ترین و وسیع‌ترین سطح شخصیت انسان را مورد بررسی قرار داد. او معتقد بود که ...

رویکرد روانپویشی کوتاه مدت نشات گرفته از رویکرد روانکاوی است . با توجه به طولانی مدت بودن درمان در روانکاوی ، روانکاوان به دنبال راه حلی جهت کوتاه کردن مدت زمان درمان بودند همچنین عواملی مانند معیار انتخاب برای تشخیص قابلیت درمان بیماران، حفظ تمرکز درمان در نقاط مشخص مانند مقابله با دفاع یا انتقال، دخالت فعال درمانگر و استفاده از فرایند انتقال در درمان موجب شد روانکاوان به دنبال تغییراتی در رویکرد روانکاوی بیوفتند.

فروید پرچم‌دار روان‌کاوی بدون شک یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌های قرن اخیر می‌باشد که با مطرح کردن ناخودآگاه، عمیق‌ترین و وسیع‌ترین سطح شخصیت انسان را مورد بررسی قرار داد. او معتقد بود که این بخش تاریک شخصیت انسان است که با استفاده از مکانیسم های دفاعی، امیال و آرزوهای برآورده نشده را واپس  زده و به این بخش فرستاده است بنابراین از نظر فروید ریشه ناهنجاری­ها و مشکلات روانی را در ناخودآگاه بایستی جستجو کرد. روانکاوی کلاسیکی که فروید بنا نهاد بدین شکل اجرا می شد که در طول جلسات طولانی درمان، درمانجو به بازگویی آزاد ذهنیات، عواطف و هیجانات خود می پرداخت و عمدتا تجربیات دردناک دوران کودکی بازیابی می گردید که هدف آن دستیابی به احساسات مخفی سرکوب شده و سپس دستیابی به بینش نسبت به تاثیر آن­ها بر عملکرد روانی از راه تفسیر ارائه شده توسط درمانگر می باشد. 

بعد از فروید ، نظریه پردازان زیادی به گسترش نظریه فروید پرداختند که هر کدام از آنها در پاره ای از موارد با فروید موافقت کامل نداشتند. از جمله این گروه ها می توان به ایگوسایکولوژیست ها ، آبجت ریلیشن ها و سلف سایکولوژیست ها اشاره کرد.

میراث مشترک تمامی این نظریات در برخی مفاهیم اولیه روانکاوی کلاسیک است. از جلمه : اهمیت ناهشیار ، اهمیت فرآیند های ذهنی متعارض ، نقش گذشته در عملکرد کنونی انسان ، بازنمایی های ذهنی انسان و همین مکانسیم های دفاعی و مقاومت

حبیب دوانلو ، بنیان گذار رویکرد روانپویشی کوتاه مدت و فشرده (ISTDP) بود.

او معتقد بود که فرآیند شکل گیری پاتولوژی و آسیب روانی در انسان، ناشی از آسیب به دلبستگی با مراقبین اولیه و تعمیم آن به روابط کنونی ماست.

فرد برای جلوگیری از آسیب بیشتر ، از مکانیسم های دفاعی استفاده میکند تا اضطراب ناشی از برانگیخته شدن احساسات و تکانه هایش را سرکوب کند.

هدف اصلی این درمان ، گسترش ظرفیت روانی برای تجمل تجارب متعارض و اضطراب برانگیز است . در این مسیر ، درمانگر فعالانه به بیمار کمک میکند تا از طریق کنار زدن دفاع ها ، احساسات اصیل خود را تجربه کند و سپس به وسیله تعبیر آن تجربه ،  به گسترش ظرفیت ایگو بپردازد.

در نهایت لازم است بدانیم که علی رغم نتایج بسیار خوب پژوهش ها مبنی بر اثرگذاری این نوع درمان به خصوص در طی مدت زمانی بعد از اتمام دوره درمانی و عدم عود ، این رویکرد نیز همانند دیگر رویکرد ها دارای محدودیت های می باشد.

اولین مورد این است که این درمان ، نوعی درمان فردی بزرگسال است. لذا برای کودکان، نوجوانان، زوجین و گروه درمانی کاربردی ندارد. همچنین پیشنهاد می شود که برای افرادی که ساختار شخصیت سایکوتیک دارند و یا دچار مشکلات کنترل تکانه جدی هستند نیز استفاده نشود. احتیاط آخر نیز در مورد افرادی است که مشکلات جسمی جدی دارند که نباید تحت اضطراب قرار بگیرند ؛ مثل افرادی دارای مشکلات قلبی یا MS.